سلام

فکر کنم این سلام آخر باشه ،فکر کنم دیگه وقت خداحافظی رسیده.آره ،دارم میرم و احتمالا برای همیشه...

خیلی ممنون از همه شما عزیزانی که توی این یکی دو ساله من و مطالبم رو تحمل کردین.اگه یه وقتی خدایی نکرده ناخواسته چیزی گفتم که باعث رنجش برخی از دوستان شدم ،این دوستان من رو به بزرگواری خودشون ببخشن.خلاصه حلالم کنید.

خیلی از شماها توی این مدت خیلی خیلی خیلی نسبت به من لطف داشتین که من لایق این همه توجه نبودم ولی خوب گاهی هم بعضی ها کم لطفی کردن اما به هر حال از همه شما متشکرم.

فقط یک نصیحت برادرانه اونم اینکه :

غیر از سخن عشق نگویید 

غیر از گل عشق را نبویید 

دوستون دارم همتون رو به خدا می سپارم.

هستم اگر می روم                گر نروم نیستم 

  به امید روزهای سبز و آفتابی 

خدانگهدار.... 

                                                      سیدرضا

                                                     1387/8/8

همه می دانند ،همه می دانند که من و تو از آن روزنه ی سرد وعبوس ،باغ را دیدیم و از آن شاخه ی بازیگر دور دست ،سیب را چیدیم.

همه می ترسند ،همه می ترسند اما من و تو به چراغ و آب آیینه پیوستیم و نترسیدیم

همیشه به یادتم و امیدوارم همیشه به یادم باشی.

                     دوستت دارم عزیزم

نمی دانم چه حسی هست این عاشقی؟

وقتی می نشینم ، وقتی راه می روم ، وقتی می خوابم دوستت دارم

وقتی صدایی می اید دوستت دارم ، وقتی سکوت است دوستت دارم

چه می کنی با من که چنین راحت همیشگی شده ای ؟

 

I don’t know what is this sense lover? When will sit down, when the way, when sleep I love you when you have a voice that I love you, when silence is what I love you so you have with me that such a permanent comfortable?

دیشب در قلبم زمین لرزه ای به وسعت ٨ ریشتر اتفاق افتاد آنقدر شدید که حتی انعکاس آن را در مغزم نیز احساس کردم تمام مویرگ ها ، سرخرگ ها و سیاهرگ های من در هم تنید درختان و ساختمان های قلبم فرو ریخت خون هم چو سیلی در بدنم جاری گشت و هزاران بلاهای دیگر .......... اما تو چه ساده از همه این حوادث گذشتی فقط به خاطر. فقط به خاطر یک آبادی دیگر...

1) یکی دلش به 100 دل بنده

2) یکی 100 دل به یه دل میبنده

3) یکی دل به یه دل میبنده و تا آخرش پابنده

4) یکی هر بار به یکی دل میبنده

5) یکی دل میبنده تا بخنده

6) یکی دلش آکبنده مونده به کی دل ببنده

 حالا تو دلت شماره چنده؟؟؟

اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه بی محابا دلها قبل از دستها بهم گره خورد ؛ بدون کار "خدا" بوده ! , اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا خرد نشی ؛ بدون تنها محرمت "خدا" بوده ! , حالا هم اگه دلت شکسته و بغض تنهائی خفه ات کرده ؛ شک نکن تنها مرحمت "خداست" که ؛ از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده .

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم

تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی

دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی

از تنهایی و حسرت رها کردم ...

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی

نمی دانم کجا تا کی برای چه

ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد

و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و

بعد از رفتنت ...

و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید

کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت

تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو

در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم

و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید

و من در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل

میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر

نمی دانم چرا ...

شاید به رسم و عادت پروانگی

من باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...

سالروز شهادت ششم اختر تابناک آسمان ولایت امامت را به تمامی شعیان و مسلمین جهان به خصوص شما دوستان گرامی تسلیت عرض می نمایم.

دسته ها : مناسبت ها

اگر نگاهت به وسعت خور شید باشد

میتوانی یار را در همه پنجره ها ببینی

اگر قلبت به زلا لی دریا باشد

میتوانی او را در همه رود ها جاری ببینی

اگر چشمانت به رنگ عشق باشد

میتوانی او را در کلبه محبت

به انتظار نشسته پیدا کنی

وکلید همان کلبه همان عشقی است

که در سرتاسر وجودت می درخشد.

میان انبوهی از خاطراتم نشسته ام ... و به یاد ارزوهای قدیمی ام همیشه ارزو میکردم روزی نقاش باشم تا میتوانستم رویای با تو بودن را روی صفحه ی دل حک کنم ارزو می کردم نقاش باشم تا نقش ان دو چشم سیاه مهربانت را حک کنم یا ان نگاه پر از عشق وصداقتت را حک کنم کاش نقاش بودم تا می توانستم ان لبخند دل نشینت را حک کنم کاش نقاش بودم تا میتوانستم ان لب خوش رنگ که مانند شراب شیراز است حک کنم کاش نقاش بودم نقشی از پیوند و وصال را به تصویر میکشیدم کاش نقاش بودم پیوند دو عاشق را به تصویر میکشیدم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و به جای پیوند رفتنت را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و اشک چشمانم را شکست دل بیمارم را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم درد جدایی را انتظار طاقت فرسا را فراغ یار را به تصویر بکشم اری من نقاشم ...............................

یک نقاش دل شکسته که روزی ارزو داشت پیوند دو عشق را به تصویر کشد ولی امروز من تصویر جدایی را به تصویر کشیدم..................................

یکی از اساسی ترین توهمات آدمی،
    این است که گمان می کند عشق را می شناسد؛
    به همین سبب از تجربه ی عشق عاجز است.
    هر کسی می پندارد که می داند عشق چیست؛
    بنابراین، نیازی به تجربه ی آن احساس نمی کند.
    به همین دلیل عشق با دنیای ما قهر کرده است.
    ما با عاشقانی روبروییم که از عشق تهی اند.
    والدین تظاهر می کنند که
    فرزندانشان را دوست دارند،
    شوهران تظاهر می کنند،
    همسران تظاهر می کنند ـ
    تظاهر و تظاهر.
    البته هیچ کس به عمد این کار را نمی کند.
    بسیاری از آنها نمی دانند که چنین می کنند.
    ای کاش از همان ابتدا آدم ها می آموختند که
    عشق برترین هنر زندگی ست،
    به جادو می ماند و معجزه می کند!
    ای کاش می آموختند که عشق را باید کشف کرد،
    باید برای کشف آن زحمت کشید،
    باید به ژرفای آن رفت و شیوه های آن را آموخت!
    عشق، هنر است.
    عشق ورزیدن، مهارت نیست،
    بلکه امکانی بالقوه در همگان است؛
    به همین سبب امید آن هست که
    روزی همگان به بلندای بلند عشق صعود کنند.
    در واقع تنها در چنان روزی ست که
    انسانیت حقیقی زاده می شود.
    ما هنوز پیش از آن واقعه ی عظیم زندگی می کنیم.
    آن واقعه ی بزرگ و باشکوه هنوز روی نداده است..
خسته ام انگار صد سال پیاده راه آمدم
انگار صد سلسله کوه را روی شانه های نحیفم حمل کرده ام
انگار هزار سال پلک بر هم نگذاشته ام.

 

خسته ام آنقدر خسته ام که حتی نام خود را هم فراموش کرده ام و هیچ یادم نیست که برای اولین بار کدام گل را بوییده ام.

من شکل سنجاقکی راکه در کوچه ی کودکی بوسیده ام از یاد برده ام.

خسته ام انگار این جاده های سرد خاکی تمام شدنی نیست.
از دست زمین و آسمان دلگیرم و از درختانی که بی من سبز شده اند گله مند.

خسته ام اما نه آنقدر که نتوانم تو را دوست داشته باشم و از کنار نفس های گرمت بی اعتنا بگذرم.

بگو چقدر به انتظار بشینم که زمان از من عبور کند و ستاره ها شاهد خاموش شدن تک تک فانوس هایم باشند؟

چقدر پیراهن کدرم را در چشمه ی آرزو ها بشورم و روی طناب دلواپسی پهن کنم؟

اگر شوق رسیدن به دست هایت نبود هیچگاه آغوشم را نمی گشودم و اگر صدای گوشنواز تو نبود از گوشه ی تنهایی بیرون نمی آمدم.

 اگر شوق دیدن چشمهایت نبود هیچگاه پلکهایم را بیدار نمی کردم و اگر نسیم حرفهایت نمی وزید معنای جهان را نمیفهمیدم.

من خسته ام اما نه آنقدر که نتوانم هرروز بربا شکوهترین قله ی زندگیم بایستم و همراه با ستاره ها و خورشید به تو سلام کنم.

راز  عشق در تواضع است .

این صفت به هیچ وجه نشانه تظاهر نیست.

بلکه نشان دهنده احساس و تفکری قوی است.

میان دو نفری که یکدیگر را دوست دارند،

تواضع مانند جویبار آرامی است که چشمه محبت

آنها را تازه و با طراوت نگه میدارد.

راز عشق در احترام متقابل است.

احساسات متغیر اند، اما احترام دو طرف ثابت می ماند .

اگر عقاید شریک زندگی ات با عقاید تو متفاوت است ،

 با احترام به نظریاتش گوش کن .

احترام باعث می شود که او بتواند خودش باشد .

راز عشق در این است که

 به یکدیگر سخت نگیرید .

عشقی که آزادانه هدیه نشود اسارت است .

راز عشق در این است که

 هر روز کاری کنی که شریک زندگی ات را خوشحال کند ،

کاری مثل دادن هدیه ای کوچک ،تحسین ،

 لبخندی از روی محبت .

نگذار که جویبار محبت از کمی باران ، بخشکد.

راز عشق در این است که

 رابطه تان را مانند یک باغ ، با محبت تزئین کنید .

بذر علاقه ها و عقیده های تازه را بکار که زیبایی بروید .

ضمنا فراموش نکن که باغ را باید هرس کرد ،

 مبادا غنچه های گل پوشیده از علف های هرز عادت شود .

برای اینکه عشق همواره با طراوت بماند نباید به آن مثل هنر خلاقانه نگاه کرد .

راز عشق در خوش مشربی است .

شوخی با دیگران را فراموش نکن ، در ضمن

 مراقب شوخی هایت هم باش .

شوخی نا پسند نکن . شوخی باید از روی حسن نیت باشد ،نه نیشدار .

راز عشق در این است که

 حقیقت اصلی عشق ، یعنی تفکر را از یاد نبری .

آیا یک رابطه دراز مدت ، مهم تر از اختلافات کوچک و زود گذر نیست ؟

راز عشق در این است که طرف مقابلت را تحسین کنی .

هر گز با فرض این که خودش این چیز ها را می داند ،از تحسین غافل نشو .

مشکلی پیش نخواهد آمد اگر بار ها با خلوص نیت بگویی : دوستت دارم .

گر چه احساسات بشری به قدمت نسل بشر است،

 اما کلمات همواره تازه و جوان خواهند ماند .

راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید .

کم کم یاد می گیرید که بدون کلام رابطه برقرار کنید .

راز عشق در استواری است .

در فصول مختلف زندگی ،

 عشقتان را مانند کوه بلندی استوار ،

مانند خاک حاصلخیزی پر ثمر و مانند آفتاب چنان در مرکزیت نگه دارید ،

که همه ستارگان گسترده زمان و فضا به دور آن گردش کنند.

عشق ویران کردن خویش است ، دوست داشتن ساختن است .
عشق و دوست داشتن از پی هم می آیند ، اما هر گز در یک خانه منزل نمی کنند.
عشق قانون نمی شناسد ، دوست داشتن اوج احترام به مجموعه ای از قوانین عاطفی است.
عشق نور است که هرچه را در مسیرش قرار بگیرد - از جمله قلب ها را - از خود روشن می سازد. عشق همانند مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند.

  تکیه به شونه هام نکن

   من از تو افتاده ترم

  ما که به هم نمی رسیم

  بسه دیگه بزار برم

   کی گفته بود به جرم عشق

  یه عمری پرپرت کنم

   حیف تو نیست کنج قفس

   چادر غم سرت کنم

  من نه قلندر شبم

   نه قهرمان قصه ها

  نه برده ای حلقه به گوش

   نه ناجی فرشته ها

  من عاشقم همین و بس

   غصه نداره بی کسیم

   قشنکیه قسمت ماست

   که ما به هم نمی رسیم.

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو.
برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده .
برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو.
برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه.
برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن .
برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر .
برای عشق وصال کن ولی فرار نکن .
برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن .
برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش .
برای عشق خودت باش ولی خوب باش
زندگی پرتو شمعی است که در بزم وجود به نسیم مژه برهم زدنی خاموش است
تو دریایی ومن موجی اسیرم
که میخواهم در آغوشت بمیرم
بیا دریای من،آغوش برکش
نمیخواهم جدا از تو بمیرم

سلام

از دستتون شاکیم، من تا زمانی نمی نوشتم کلی نظر می دادین ولی الان چند روزه که خیلی فعال شدم مثل قبل دارم براتون مطلب میذارم ولی به غیر از یکی 2 تا از دوستای خوبم که جا داره ازشون تشکر کنم، بقیه خیلی بی معرفت شدن و اصلا انگار نه انگار

به خدا هر یک نظری که شما عزیزان برای من میذارین کلی بهم دل گرمی میده.

منتظر نظراتون هستم

سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری .......بخوای همه تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داری اما ببینی چشماش داد می زنه که دلش ماله یکی دیگس .... تمام روزهایی که تنها بودی
صدای چک چک اشکهایت را از پشت دیوار زمان می شنوم و می شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، برای ستاره ها ساز دلتنگی می زنی و من می شنوم می شنوم هیاهوی زمانه را که تو را از پریدن و پرکشیدن باز می دارد آه ، ای شکوه بی پایان ای طنین شور انگیز من می شنوم به آسمان بگو که من می شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و می شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته
X