ایرانیان،همه شاعرند

کافی است که بایستی وگوش بسپاری در کوچه پس کوچه های تهران،در پیاده روهای چهارباغ اصفهان،در زیر طاق های بازارهای اهواز،در کنار دروازه قران شیراز،در جلوخان مسجد کبود تبریز درگذرگاه های کوچ عشایر در سایه سارهای چادرهای قبایل در دامنه های بلند قامت الوند، در کناره های دامن گسترده اروند،در سبزه زارهای استان گلستان، در اوبه های مدور ترکمنان، در سایه ریز درختان گیلان، در شرشر چشمه های آب گرم اردبیل هرچه می شنوی به شعر است.زبان و لهجه را کاری نیست همه جا شعر است هرجا که ایرانی هست شعر نیز هست خواه کردی سخن بگوید یا لری یا بختیاری یا قوچانی یا آذری یا اهوازی،لب که به سخن بگشاید شعر می سراید.ایرانی زاده ی شعر است با شعر زاده می شود با شعر بالیده وپرورده می شود،با شعر زندگی می کند وبا شعر جان می سپارد.شعر در جان ایرانی جاریست، شعری که موزون است و مقفی وآهنگین است و پر ترنم و پر از صورتهای خیال و آکنده از تصویرهای رنگارنگ و لبریز از موسیقای کلام.

مادر در گوش دلبندش لای لای به شعر می گوید: گل سرخ وگل پونه، عزیزم یکی یک دونه

دست فروش به شعر می خواندت: آی انگوری آی انگوری مثل چراغ زنبوری

آزرده به شعر می راندت:

امیدوار بود هر کسی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان

عاشق به شعر گله می گزارد:

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی

ویا: معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز عتاب و ستمگری آموخت

عارف با معشوق الهی خود راز و نیاز شاعرانه دارد:

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

عاشق معشوق را به شعر می ستاید:

من آدمی به چنین شکل و خوی و قد و روش ندیده ام مگر این شیوه از پری آموخت

و سوگواران در اندوه بزرگان، به شعر در سوگ می نشینند:

از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش


دسته ها :
X